در وجودت شعلهی عشقی قدرتمند را حس میکنی ، فانتزی پردازی میکنی ، تصویر سازی میکنی . مثل انرژی پتانسیل انگار آمادهی آزادسازی و رهاسازی است . این عشقِ فانتزی یک عشق کامل است . بی نقص . بی انتها . ما آبجکت این عشق را a مینامیم . یک دایره از فانتزی ها داریم که درست بر مرکز دایره یک a نشسته . مساحت دایرهی عشق فانتزی ما یک a است. انگار فقط آن فرد را پیدا نکردهای . جست و جویی بی انتها در انتظار توست اما به تدریج با فردی آشنا میشوی . حس میکنی که گمشدهات را پیدا کردهای . فانتزیات را به او منتقل میکنی . او را بر صندلی پادشاهی مینشانی و تاج گذاری میکنی و به او میگویی عشق و خودت را عاشق میپنداری . یعنی امری فانتزی را منتقل میکنی به یک فرد فیزیکال . یک موجود . یک انسان . اما آیا این انسان آن a را کامل برایت فراهم میکند ؟پاسخ ساده است . امکان ندارد . a در سطح خیالی است و ما هیچوقت نمیتوانیم واقعیت را کاملا منطبق با خیال کنیم . همیشه از دایرهی a مقداری میماند . یعنی عشق فیزیکال ما یک دایره است ترکیبی از یک a و یک x . مساحت این دایره یکپارچه نیست . x را با به دست آوردن آن فرد فیزیکال به دست آوردهای و اما یک a میماند که همچنان دور و دستنیافتنی باقی میماند . تو شروع میکنی به جستوجوی a در بدن و روح آن فرد . هرچه تلاش میکنی بیفایدست . آن a پیدا نمیشود . ممکن است تا جایی پیش بروی که انگار گمشدهات جایی در درون جسم آن فرد مخفی شده و این خود آغاز سادیسم است . در معاشقه ، فرد معشوق را کتک میزند ، آزار میدهد .یعنی معاشقه را با انواع اقسام شکنجههای فیزیکی ترکیب میکند . خنده دار است که فرد تا جایی پیش میرود که انگار قصد دریدن بدن همبستر خود را دارد . مثل یک جراح در جست و جوی a ، اما هیچوقت آن را نخواهد یافت . هه