طبیعت خائن 

زیبایی چیست ؟ چرا یک چیز از نظر ما زیباست و یک چیز زیبا نیست ؟ می خواهم این مساله را در طبیعت جستجو کنم . به عنوان مثال ،من “گل” را در طبیعت بررسی می کنم . شما ممکن است گلی را ببینید و به شدت از زیباییش لذت ببرید ولی خب این نشاط ایجاد شده یک چیز موقتی است که زود می گذرد. صرفا برای این است که شما از کناِر گل بودن احساس خطر و ناراحتی نکنید . چون گل از نظر فیزیولوژیک و بیولوژیک برای شما مشکلی ایجاد نخواهد کرد .این گل تاثیر شگرفی بر دنیای بیولوژیک شما نمی گذارد برای همین این نشاط گذرا است و زود فراموش می شود . حالا همین گل چرا به وجود اومده ؟ برای جذب حشره های گرده افشان . یعنی گیاه با ریاکاری و دروغ یک ساختاری را ارائه می دهد تا بتواند حشرات را گول بزند و جذب خودش بکند . یعنی صرفا هدف ایجاد “گل” ساختن یک طعمه ی بیولوژیک برای رسیدن به هدف اصلی که همان بقا و تولید مثل است بوده . جالبه نه؟ این که فکر کنی چنین چیز مقدسی خودش مظهر ریا و دروغ است . کلا موجودات بیولوژیک ساکن زمین ،طی انتخاب طبیعی یاد گرفتند که سمت یک چیزهایی بروند و سمت یک چیزهایی نروند . در واقع طی تکامل سیستم اعصاب و هورمون های درون ریز موجود یاد گرفته که مثلا جنس مخالف را زیبا ببیند ، یا مدفوع را زشت ببیند. این ها همه ساخته شده تا هدف اصلی به دست بیاید . هدف اصلی همان بقا و تولید مثل است . مثلا ما انسان ها وقتی یک میمون ماده را می بینیم هیچ چیز زیبایی درونش نمی بینیم . ولی همین موجود ممکن است در دنیای میمون ها ملکه ی زیبایی باشد ، چرا که طبیعت حکم میکند که میمون نر از میمون ماده خوشش بیاید ، به سمتش برود و برای داشتنش تلاش کند و در نهایت با آمیزش ، بقای نسل را تضمین کند . لازمه ی این عمل این است که میمون نر میمون ماده را زیبا ببیند . در دنیای انسان ها هم قضیه همین است . انسان برده ی هورمون است ، انسان برده ی ماده ی خاکستری مغز است . چیزهایی که انسان زیبا می بیند و در جهت داشتنشان تلاش می کند ، اکثرا از نظر بیولوژیک دارای نقش اساسی هستند . این که می نویسم اکثرا علتش این است که مسلما انسان موجود کاملی نسست و ممکن است علایقی داشته باشد که کاملا با بقا و هدفش سازگار نیست . این ها تا جایی پیش می روند که در چرخه ی رو به جلوی انتخاب طبیعی وارد فاز تخریبِ گونه شوند . آنجا است که دست قدرتمند طبیعت وارد می شود و کم کم این آفت ها را از وجود موجود پاک میکند . هرچند شاید هر قدم کوچک در این مسیر هزاران سال طول بکشد.مثلا کسی که افسرده است ، مغز و هورمون هایش به طور معیوبی هدف اصلی طبیعت که همان بقا و تولید مثل است رو فراموش می کنند . برای همین است که زیبایی ها در وجود آنها می میرند و همه چیز را خاکستری و سرد می بینند . مسلما کسی که مهمترین اصول طبیعت را فراموش کند در چرخه انتخاب طبیعی محکوم به مرگ و نابودی است . شاید برای همین است که پیام خودکشی در مغز صادر می شود یا برای همین است که افراد افسرده از نظر جنسی آرام و خاموش می شوند. تعارفات را باید کنار گذاشت و جوری دیگری به این پازل طبیعت نگاه کرد .

پی . اس : امروز مصادف بود با کشیدن ماشه ی تنفگ من روی دنیای ارتباطات مجازی . باشد که رستگار شویم . تا بعد . فعلا.

نرم افزار

دوست دارم یه نرم افزار بنویسم ، یه نرم افزار خاص. ٧ میلیارد متغیر مستقل توش تعریف میکنم . این متغیر ها رو واسشون یه سری پیش فرض تعریف میکنم که خصوصیات مشابه انسان پیدا کنن . بعد این متغیر ها رو میبرم تو یه فضای اتفاقی که دنیایی مشابه زمین رو رِندر میکنه . کل مدتِ عملیات نرم افزار در حد صدم ثانیه  طول میکشه ولی برای متغیر هام جوری با کد تعریف میکنم که تصور کنن این صدم ثانیه معادل هزار سال طول کشیده . یعنی این کلیک ساده من تو دنیای واقعی ، ٧ میلیارد مخلوق مجازی من رو هزار سال توی فضای مورد نظر من نگه می داره .یعنی واقعا یک سری موجود رنج هزارسال زندگی رو تجربه میکنن . حالا درسته که از نظر ما یه سری موجود مجازی هست ولی تو دنیای خودشون خیلی واقعی ان !جالب میشه ها! نه؟ یعنی انبساط زمان توی زمان . این مخلوقات من هیچ ایده ای نخواهند داشت که من کی هستم یا دنیای من چه شکلیه . واسه خودشون شهر می سازن ، خونه می سازن ، به دنبال ریشه شون می گردن و خدا تعریف می کنن. حالا ممکنه ما هم همین باشیم . یعنی نرم افزار یا سخت افزار ساخته شده توسط ذهن برتر تو یه دنیای واقعی تر که ما هیچوقت نخواهیم فهمید که اون دنیا چیه  . یعنی شاید واقعیت ما ، برای عده ای مجازی باشه . شاید ما یه نمونه آزمایشگاهی پرخرج هستیم . عده ای ما رو ساختن که رومون تحقیق کنن ، پژوهش کنن . این ها فرضیاتیه که هیچکس نه میتونه رد کنه و نه می تونه اثبات کنه . 

*** 

پی اس : یکی از سخت توین و بدترین روزای عمرم رو گذروندم  .اتفاقایی افتاد که تا آخر زندگی تحت تاثیر قرارم می ده . آینده نه تاریکه نه روشن . همینش حس بدیه . فعلا . خدافظ

روابط و انسان

یه سالن بزرگ با سقف بلند ، خیلی بلند . به نظر حداقل ۵٠ متر ارتفاع داشت . جلوی سالن یه سن بزرگ بود که یه گردونه روش بود با کلی توپ داخلش . رنگ کل فضا سفید بود . دو تا نگهبان بد هیبت کنار گردونه ایستاده بودند .یک نفر هم دیده می شد که اصطلاحا اپراتور گردونه بود . کف سالن هزاران موجود بی صورت با بافت هوموژن تو صف های منظم ایستاده بودند . یک چنگک فلزی از سقف آویزون بود که یکی یکی این موجودات کف سالن رو بر می داشت و کنار گردونه زمین میذاشت .برای هرکس یک توپ از گردونه بیرون می آوردن. توپ رو باز می کردند و داخل توپ یه کاغد بود که اپراتور باز میکرد و بالا میگرفت و بلند اعلام می کرد . کلمه ای که اعلام می شد ، سرنوشت اون موجود تا آخر تاریخ بود .

چند ساعتی می شد که توی صف بود . کم کم داشت حوصله “انسان” سر می رفت . مجبور بود که بی حرکت بایستد . خلاصه نوبت او شد و چنکگ با یک ضربه انسان را از کف سالن کند . به سرعت نور طول سالن را معلق در فضا طی کرد و به روی سکو رسید . اپراتور که قیافه خسته و عبوسی داشت گردونه را چرخاند و پس از چند ثانیه در قفس گردونه رو باز کرد و یک توپ قل خورد توی یک مسیر مارپیچ و توی یک سبد افتاد . اپراتور توپ را باز کرد و طبق معمول بالا گرفت . بلند فریاد زد : رنج! 

چنگک به سرعت انسان را بلند کرد و به پشت سن منتقل کرد . در آنجا اتاقی گرد بود که متخصصان زیادی مشغول به کار بودند . کار آنها این بود که سرنوشت هر موجود را به آن متصل کنند . انسان را به جلوی یک متخصص بردند . کاغذ را نگاه کرد که نوشته بود : رنج! پشت سر انسان یه دریچه بود که چنتا جای فیش داشت . متخصص یک فیش گنده را به پشت سر انسان متصل کرد . روی صفحه نمایش دستگاهی که داشت کلمه رنج رو جستجو کرد . رنج را که باز کرد در قسمت توضیحات نوشته شده بود: برای ایجاد این سرنوشت ، مقداری روابط عاطفی به موجود بیافزایید . اپراتور به سرعت نرم افزار روابط را پیدا کرد و روی دکمه “نصب” کلیک کرد . بعد از پایان نصب انسان را بیهوش کردند و با بسته بندی محکم به سمت زمین پُست کردند . 

***

انسان موجود اجتماعیه ، نیاز به زندگی جمعی داره ، تنهایی اون رو دیوونه میکنه ، عاشق خانواده اش هست . به یه نفر دلبسته می شه و روابط عاشقانه ایجاد میکنه . این ها و هزارتا نکته دیگه همه کارهایی بودند که نرم افزار به صورت پیش فرض انجام می داد. مثلا شما بدون قید و بند عاشق مادرتان هستید بدون اینکه دلیل خاصی بخواهد برادر یا خواهرتان را دوست دارید . حالا این عشق و وابستگی های پیش فرض باعث به وجود اومدن حساسیت میشه . کوچک ترین مشکلی که تو این فضا ایجاد شه دل انسان رو به درد میاره و همه فرزندان انسان بلا استثنا ازین دردهای مزمن دارند . مثلا مادر شما بیمار شود یا کسی برادرش فوت کند . یک جای کوچک که خراب باشد برای کل سیستم کافیست تا رنج به صورت مطلق اجرایی شود .این نرم افزار خیلی طراحی ساده ای داره . یه سری متغیر ها رو به هم متصل کرده و به نتیجه رسیده !

آره برادر من ، رنج انسان نشأت گرفته از مثلا پاک ترین و مقدس ترین خصلت بشریت یعنی : روابط عاطفی . اصلا حال و حوصله بیشتر توضیح دادن موضوع رو ندارم . اگه گرفتی که گرفتی اگه نه هم واسم مهم نیست . 

شب بخیر