پیرمرد شماره ١

یادش بخیر ، دوتایی نشسته بودیم وسط جنگل. هوای سرد زمستون با یه منقل پر از خورده چوب هایی که از حرارت سرخ شده بودن . پیرمرد در حالی که سیگارش رو روی لب گذاشته بود دستشو دراز کرد . فندکمو گذاشتم کف دستش. تق تق سیگار روشن شد . گفت : دلم گرفته جَوون . پرسیدم دل گرفتن چجوریه ؟ گفت :

دل گرفتن یه اتاقِ بدونِ در ،مدور و دایره ای با دیوارای خاکستری هست که درست وسط اتاق ،از سقف تصویر یه زن آویزونه .

چقدر راست می گفت . چقدر صداش هنوز تو گوشمه …

🎧 کریستف رضایی – مینا

پلئاس و ملیزاند – Pelléas et Mélisande

Edmund_Blair_Leighton_-_Pelleas_and_Melisande

پلئاس و ملیزاند اثر موریس مترلینک نمایشنامه تاریکی است که در سال ١٨٩٣ نوشته شده . داستان از آنجا آغاز می شود که گولاد ،برادرِ پلئاس ( هر دو پسران شاه هستند ولی با مادرهای متفاوت) در جنگل دختر زیبایی را می بیند که در حال گریستن است . این دختر ملیزاند است . زیبایی دختر به حدی گولاد را تحت تاثیر قرار می دهد که دختر را با خود به قصر می برد و با دادن حلقه او را همسر خود می کند. سپس ملیزاند. در حیاط قلعه پلئاس را می بیند ، هر دو کنار چشمه می نشینند و در اینجا حلقه ای که گولاد به ملیزاند اهدا کرده بود به درون چشمه می افتد و گم می شود . عشق عجیبی بین پلئاس و ملیزاند شکل می گیرد . عشقی شدید ، شیرین و ممنوعه . گولاد وقتی می بیند ملیزاند حلقه اش را دستش نمی کند عصبانی می شود و با خشم ازو میخواهد حلقه اش را پیدا کند . گولاد ،که حالا با عصبانیت خود باعث شده ملیزاند حتی بیشتر به سمت پلئاس کشیده شود، بر اثر شک خود پسرش( از همسر سابق) را مامور پاییدن ملیزاند می کند و از ملیزاند هم می خواهد که با پلئاس قطع رابطه کند . سپس در انتها وقتی که گولاد ، پلئاس و ملیزاند را در خلوت می یابد در درگیری پلئاس را می کشد و ملیزاند نیز زخمی می شود . ملیزاند پس از زخمی شدن یک دختر فوق العاده کوچک متولد می کند و سپس می میرد .
در واقع همان جا که حلقه گم می شود به صورت سمبلیک ازدواج ملیزاند و گولاد پایان می یابد و عشق او و پلئاس آغاز می شود . سمبلیسم این اثر فضای جالبی بهش بخشیده .
ژان سیبلیوسِ فنلاندی ، یکی از بزرگترین آهنگسازان قرن ١٩ برای این نمایشنامه اثری تنظیم کرده و به زیبایی حس و حال این اثر را در قالب موسیقی ارائه کرده . غم،شادی ، عشق ، هیجان و تاریکی به زیبایی با هم ترکیب شده . ملودی های زیبا ، هارمونی های پُر و گوشنواز و کادانس های پر قدرت فضای فوقالعاده ای به این اثر بخشیده . حتی اگر این نمایش را ندیده باشید ، زیبایی ملیزاند را از موسیقی در می یابید. در انتها شما رو به شنیدن این اثر دعوت می کنم . ٣٣ دقیقه چشمانتون رو ببندید و به فضای این نمایش سفر کنید .

دانلود  –  لینک کمکی

شوالیه

  
همون فکری که مدت هاست داره روح منو ضعیف می کنه دوباره اومده سراغم … کِی قراره این بی قراری تموم شه ؟ شبیه شوالیه ها شدم . غیور و جنگنده ولی آخرش که چی ؟ میدونی … این خوبه ها ولی آخه یه مشکل کوچولو هست. شوالیه اگه جنگ نباشه، حوصله اش سر می ره و باید بیکار بگرده . واسه همین عاشق جنگه . اگه جنگ بشه اونم مشغولیت پیدا می کنه .این اعتیاد به جنگ و درگیری بد نیست ؟ این شوالیه زیاد بیکار بگرده حالت خود ایمنی به خودم حمله نمیکنه؟ این سرسختی از کجا میاد؟ ای کاش هیچکدوم ازین القاب و ویژگی هایی که بهشون می نازیم رو نداشتیم ولی به جاش آزادی داشتیم . چرا منو نجات نمیدی ؟ چرا منو از دست خودم نجات نمی دی ؟ خیلی خسته ام خیلی لامصب . ببین ما اخرش بزرگترین بازنده های دنیاییم . ازون حالتاست که حالم از همه نور ها و تابلو ها و بوق ماشین ها و آدما به هم می خوره . این بی قراری کی تموم می شه ؟ حس یه بچه ١٠ ساله رو دارم که تفنگ دستش دادن و با یه کلاه جنگی آهنی که دو برابر کله اش هست فرستادنش خط مقدم جنگ . از بس این کلاه بزرگه اومده جلوی چشمم و حتی رو به روی خودمم نمی تونم ببینم ! راستش تو زندگی من هیچی برای حسرت خوردن ندارم ولی این صداهای لعنتی از داخل سرم بیرون نمی رن . احساس می کنم این صدا ها تو چاردیواری جمجمه ام زندانی شده ان . دائم به دیواره های جمجمه می خورن و منعکس می شن و بر می گردن داخل مغزم! چرا منو نجات نمی دی ؟ چرا منو از دست خودم نجات نمی دی ؟ 

سمفونی گاوها 

سلام!جای شما خالی الان در حال تماشای تمرینِ یه ارکستر ویژه هستم .نشستم تو جایگاه تماشاچی ها تک و تنها ،روی صندلی یکی مونده به آخر ردیف آخر . یه فرق عمده که این ارکستر با بقیه ارکسترایی که دیدم داره اینه که تمامی نوازنده ها گاو هستن . یه سری گاو خال خالی سیاه و سفید که بدون استفاده از ساز با دهنشون موسیقی تولید می کنن . رهبر ارکستر که ظاهرا اصلا هم به موسیقی علاقه مند نیست روش خیلی جالبی برای اداره ی ارکستر ابداع کرده . گاو ها این خاصیت رو دارن که وقتی گرسنه می شن صدا تولید می کنن و “ماااما” می کنن . حالا با محاسبات دقیق و برنامه ریزی منظم و استفاده از روبات های مدرن رهبر ارکستر ،گاو هایی با فرکانس صدایی مختلف رو کنار هم گذاشته با محاسبه ی دقیق کاری کرده که هر گاو تو لحظه ی دلخواهِ رهبر صدا بده . فرکانس صدای گاو ها کاملا هوشمندانه تعیین شده . بلافاصله پس از دریافت فرکانس دلخواه، کمی علوفه جلوی گاو ریخته می شه و گاو به سکوت فرو می ره . حالا پس از قرن ها تمرین و برنامه ریزی رهبر ارکستر تونسته سمفونی دلخواهش رو تولید کنه. ولی راستشو بخواید هرچی سعی می کنم که بتونم با این موسیقی ارتباط برقرار کنم نمیتونم . اصلا این ترکیب صدا واسم خیلی زجر آوره . انگار تنها کسی که ازین قضیه لذت می بره رهبر ارکستر هست . احتمالا ته دلش داره قاه قاه به این گاو ها می خنده و از قدرت مدیریت و سلطه ی خودش لذت می بره . راستش بوی گند مدفوع گاو حالت متعفنی به سالن بخشیده . چرا من اینجام ؟ چرا اینقد ریلکس نشستم رو صندلی ؟ چرا تو کنارم نیستی و هزارتا چرای دیگه … فعلا برم ادامه ی سمفونی رو گوش بدم . ارادتمندم .