ده نکته عجیب و جالب در مورد فیسبوک

سرشد نجومی فیسبوک،تعداد بالای کاربران و  مدیریت یک جوان خود ساخنه ی بیلیونر اون رو به یکی از سحر آمیز ترین کمپانی های دنیا تبدیل کرده.

اینجا ده نکته که احتمالاً شما راجع به فیسبوک نمیدانید نوشته شده

1.قبل از اینکه در سال 2007 صفخه اول فیسبوک دوباره طراحی شودصفحه ی ورودی فیسبوک  شامل تصویر صورت یک مرد که پشت مقداری کد صفر و یک  مخفی شده

این مرد شناخته نشد تا اینکه دیوید کرکپاتریک در کتاب خود به نام اثر فیسبوک  اعلام کرد که این یک تصویر دستکاری شده از آل پاچینو هنر پیشه معروف هالیوود بوده که توسط دوست مارک زاکربرگ طراحی شده بوده.

2.یکی از مواردی که در خود تارخچه فیسبوک پیدا نمیکنید مربوط به یک سیستم اشتراک فایل به نام wirehog که به دست مارک زاکربرگ و سه نفر دیگر برنامه نویسی شده بود

البته این سرویس قبل از اینکه فیسبوک رشد کند به دلیل مسائل حریم خصوصی و کپی رایت  کنسل شد.

3. اولین ورک نتورکهای فیسبوک شامل شرکت اپل و مایکروسافت بوده است که در سال 2006 اولین بار با فیسبوک همکاری کردند

4.فیسبوک و تخم های عید پاک،فیسبوک یک بار یک د در سایت خود قرار دار که با انجام یک سری حرکات روی کیبورد بک گراند صفحه به دایره های رنگی و شعله های رنگی تبدیل میشد

5.معنای حقیق poke  هیچوقت از طرف فیسبوک اعلام نشده است.

6.کاربران فیسبوک به طور میانگین صد و سی و پنج دوست ِفیسبوکی دارند

7.کارکنان فیسبوک سه وعده غذای مجانی دریافت میکنند و برای آنکه منوی غذا را ببینند لازم نیست حتی از پشت میز خود تکان بخورند،فقط کافیست  این صفحه را ببینند.

8.مارک زاکربرگ خود را یک فارغ التحصیل هاروارد  مینامد در صورتی که او تحصیلاتش را به پایان نرسانده.

9.کالیفرنیا  دارای تقریباً پانزده ملیون یوزر در فیسبوک میباشد که این مقدار برابر 41 درصد کل جمعیت ایالت میباشد.

10.یکی از کارکنان فیسبوک سک سوییشرت که مشابه سوییشرت مارک زاکربرگ بوده را به قیمت 4 هزار دلار در ای بی به فروش رسانده است.

نکته ی فیسبوکی

یه مشکل  که تو پروفایل اکثر ایرانی ها دیده میشه این هست که وقتی میخوان دانشگاه یا دبیرستان محل تحصیل خودشون رو وارد کنن در قسمت class year سال ورود خودشون رو وارد میکنن  در صورتی که باید سال خروج رو وارد کرد.

وقتی سال ورود وارد بشه و شما هنوز محصل باشید، فیسبوک شما رو یک فارغ التحصیل در نظر میگیره و بالای پروفایل شما از کلمه studied که یک فعل گذشته هست استفاده میشه.

ولی اگر سال خروج وارد بشه   از فعل studies استفاده میکنه که زمان حال هست و این مفهوم رو داره که ما هنوز مشغول تحصیل هستیم.

آمپول

ای تجلی گاه علوم اطبا،ای معجزه ی کوچک ، ای زیبا روی،ای محقنة1،ای تیغ برّان،ای شیر غرّان،

ای آمــــــــــــپول….

مدتی است که میخواهم قلم به دست بگیرم و بگویم و بنویسم از درد قلبم،دردی که همانند آتشی در جنگل قلب من شعله ور است. میسوزاند جان مرا.چه روزگارانی بود آن ایّام که سرما همی میخورد مارا.و ما همی میخوردیم کپسول را و همی به تو میخندیدیم.گفته اند و شنیده ایم که اساس عداوت ز همان ایام بگذاشتی و به خواب بدیدی که قدحی گوارا ز خون من سر همی کشی.به یا دارم شبی سرمایی غول آسا چنان بر صحرای جانم خیمه زده بود که آتش از نهادم برخاسته و میسوزاند مارا تَبی سی و نه درجه ای که گایتون به مانند آن ندیده و ابن سینا ننوشته و بقراط نخوانده .امان از تو ای هیپوتالاموس که همی چون باکتری بدیدی و غره بشدی و تفکر بکردی که خواهی کشت آنها را، بدین آتش جانم بسوختی… گویی اگر تخم مرغی بشکاندی بر جبین این عبدِ عديم القيمة2 نیمرو بشدی در دم.نیمرویی که حکایت از آتش درون میکرد همی…

…وای بر تو ایهاَ لنیمرو

والده پایم در آب یخ مینهاد و پارچه نخگون ملقب به گاز را بر جبهه ی3 جانم مکان میداد.خنکای آن آب زلال هم بر این آتش کارگر نبود و همی میسوزاند مارا.

جرعه ای آب به من همی نوشاندند و استامینفنی همی بزدیم به امید شفا ولیکارگر نیامد…

صبح بشدی و شعشعه ی زر گونِ خورشید بدیدیم. به دست والد به دار الشفائه ی قریب به خانه ی درویشی پدری برده شدی…

مرا روی دوصندلی دراز کشان همی خوابانیدند و رفتند در پی رخصت من باب زیارت حکیم…

چهارصد تومانی بدادیم و داخل مكتب حکیم بشدیم و بنشستیم.و آنجا بود که تجویز شد همی پنی سیلینی عظیم و مخيف3

که ملیونین4 اندازه داشت و مترین طول….

با تضرع حکیم را گفتم :یا حکیم،بده کپسولی و درد را خاموش کن.بدین عذاب مرا دچار مکن…

جواب آمد همی برو بچه جان نظام5 داده ام بی حسی بزنند تورا همی.

ولی خود همی دانستم و در دل بگفتم که خودت را همی خری…

همی آمپول بگرفتیم و برفتیم بر تخت دراز کشیدیم،انتظاریست بسی دردناک،آمپول زن را پس کجاست؟،پس چر نمی آید؟

انتظار به پایان آمد و لحظه موعود فرا رسید و منتظر به عذاب دل برسید.

آمپول زنی بود میانسال که برق سبیلش طیاره ز آسمان می انداخت و خون چشمش گرگ را همی فراری میداد.اگر به قرص صورت رنگی مانده بود گویی آب بشدی و برفتی و صورت به مانند گچ بشدی.

آنجا بود که دیدمش…

.ابلیسی بود مهیب که مخزنی عظیم داشت و به سر تیغی بران به سان شمشیر آندوریل6

به یکباره سردیه دردناکی حس بکردی و بوی الکلی بس آزار ده..همی پمبه ی الکلین بود.

آن ناجوانمرد سپس ابلیس سر آهنی را بر جان من همی بزد.چنان میسوخت که چشمانم پر ز اشک شده بود…

به کل شاید ده چشم بر هم زدن بود ولی عمری بگذشت و روح بکاهید و اعصاب داغون بکرد و اشک همی درآورد…و هی بسوخت و بسوخت و بسوخت…و باز هم بسوخت…

بدان هنگامه بود که بی حسی همی اثر بکردی و پای چپ همی لنگ بشدی…

من باب ختام بگویم که روزی میرسد که انتقام از تو بر میگیرم یا آمپول و عَلم فتح و پیروزی بر میدان تو بر خواهم افراشت.

بیست و یک ذوالقعده هزار و چهارصد وسی و دو

نوزده اکتبر دو هزار و یازده

حسین الویلیام عرب زاده

——————————————————————————————————————-

1.آمپول

2.بی ارزش

3.پیشانی

4.دو ملیون

5.سفارش کرده ام

6.شمشیر آراگورن

جفت گیری زنبور عسل

خودم این مطلب رو خیلی دوست دارم و اولین بار که شنیدم واسم جالب بود…کلا زنبور هارو دوست دارم

زنبور عسل
زنبور عسل

تاحالا به این فکر کردید که این همه زنبور نر تو کندو هست و یه ملکه چه طوری جفت خودشو انتخاب میکنه؟
ملکه وقتی بین 3 تا 5 روز سن داره، دور و بر کندو چرخ میزنه (تو ساعت های گرم روز) و نرها رو بررسی میکنه، نرها تو اون ساعت بیرون از کندو هستن،وقتی که ملکه به سن 7 تا 10 رسید اقدام به جفت گیری میکنه.حالا جفت گیریش به این صورت انجام میشه که ملکه از کندو خارج میشه بین صد متر تا چند کیلومتر فاصله میگیره از کندو و بعد به طور عمودی به سمت بالا حرکت میکنه،همه ی زنبور های نر کندو به دنبال ملکه پرواز میکنند،اولین نفری که به ملکه رسید عمل جفت گیری را انجام میده،وقتی زنبور نر جفت گیری میکنه یه قسمت هایی از بدنش رو تو بدن ملکه جا میذاره.این به همراه انقباض عضلاتش باعث مرگ زنبور نر میشه،زنبور نر بعدی که به ملکه میرسه اول بقایای نر قبلی رو خارج میکنه بعد جفت گیری میکنه، و همین عمل معمولاً تا هشت زنبور نر ادامه پیدا میکنه.ملکه وقتی به کندو بر میگرده آلت تناسلی آخرین نر رو تو بدنش داره،که زنبورهای کارگر ملکه رو تمیز میکنن وقتی که برمیگرده.زمان این فرایند بین 10 تا 30 دقیقه هست.ملکه تا سه روز پشت سر هم ممکن هست برای جفت گیری خارج بشه از کندو،اسپرم هایی رو که ملکه دریافت میکنه تو یه کیسه نگه میداره و تا آخر عمر ازونا استفاده میکنه.

یه فیلم از جفت گیری اونا البته اینجا ملکه اشتباه ارتفاعشو انتخاب کرده و گیر افتاده

یه سری اطلاعات عمومی نسبت به زنبورها از ویکی پدیا:
ملکه:ملکه معمولاً مادر تمامی زنبورهای موجود در کندو است. جنسیت آن ماده بوده و مهم‌ترین وظیفه اش تخم گذاری می‌باشد. ملکه‌ها و کارگرها از تخم‌های لقاح شده و نرها از تخم‌های غیر لقاح شده (هاپلودید) به وجود می‌آیند. طول بدن ملکه بسته به هر نژاد متفاوت می‌باشد. بال‌های آن کوچک بوده و خرطوم آن توانایی جمع آوری شهد گل‌ها را نداشته و درعوض دارای شکمی بزرگ‌تر از ماده‌های کارگر بوده و به طور طبیعی بیش از 5 سال می‌تواند زنده بماند. در زنبورداری تجاری به علت کاهش تخمریزی از سال دوم زندگی به بعد، بیش از دو سال از یک ملکه استفاده نمی‌شود. ملکه عسل در زمان شفیرگی گرده نمی‌خورد و بجای آن ژله رویال مصرف می‌کند و شفیره ای که از گرده تغذیه شود هیچگاه به ملکه تبدیل نشده و کارگر خواهد شد. ملکه تا آخر عمر توسط ژله روآیال تولیدی کارگران تغذیه می شود.
زنبور نر:زنبورهای نر در کندو تنها وظیفه بارور نمودن ملکه را دارند و دارای نیش نمی‌باشند. دارای سر و بال‌های بزرگ می‌باشند. توانایی جمع‌آوری شهد و گرده را نداشته و ۲۴ روز زنده می‌مانند.

زنبور نر در حجره‌های بزرگ‌تری نسبت‌به زنبورهای کارگر پرورش می‌یابند. تخمهای بارورنشده ملکه به زنبور نر تبدیل می‌شوند.

بیوگرافی مامک خادم

کلا به موسیقی سنتی خیلی علاقه ندارم ولی چند وقت پیش با یه خواننده آشنا شدم که نظرم رو به کل تغییر داد،مامک خادم….از سبک خوندنشخوشم میاد،به دل میشینه آهنگاش،تصمیم گرفتم زندگینامه این هنرمند رو برگرفته از سایت رسمی ایشون به صورت خلاصه بنویسم.

mamak khadem مامک خادم
mamak khadem مامک خادم

مامک خادم شنوندگان را با آمیختن شعر کهن پارسی و موسیفی استادان ایرانی به همراه صدای شجاعانه و انقلابی خود شیفته خود کرده.در موسیقی او ، در مقابل تاثیرات فرهنگی ذهن خود را باز کرده ولی به عنوان اساس کار خود موسیقی کلاسیک ایرانی را انتخاب کرده،پیشتر مامک خادم موسیقی خود را با  AXIOM OF CHOICE.دنبال میکرد و با آمیختن موسیقی کهن و نو تجربه جالب را برای شننونده رقم میزد،

 در ادامه با تاثیر گرفتن از نقاشی ها و اشعار استاد سهراب سپهری پروژه جدید مامک با عنوان پنجره  ای به رنگ یک پیغام از صلح و فهم را رغم زد.مثل سهراب مامک نیز به دنبال پیوند فرهنگ شرق و غرب میباشد،شعر و هنر اصیل شرقی آمیخته با ساز ها و موزیک غربی،مامک امیدوار است  که به  مردم جهان به خصوص جوانان  الهام بخش باشد که تفکر کنند ،ببینند و ارزش طبیعت و محیط را گرامی بدارند.

mamak khadem مامک خادم
mamak khadem مامک خادم

اولین آلبوم تک نفره مامک به نام جستجو شامل تعدادی از اشعار مورد علاقه مامک که با ملودی هایی که به دقت انتخاب شده اند ترکیب شده،این ملودی ها ریشه در موسیقی سنتی ارمنستان،ترکیه،یونان و ایران  دارند .

مامک خادم در ایران متولد شده، در زمانی که شرایط در حال تغییر بود،او عضو گروه کر کودکان رادیو و تلوزیون ملی ایران بود ولی اشتیاق او به خوانندگی بعد از انقلاب ایران افزایش یافت و با الهام گرفتن از اساتید او از هر فرصتی برای بهبود هنر خوانندگی خود استفاده کرد،گاهاً به ایران سفر میکرد تا اساتید بزرگ موسیقی ایرانی را مطالعه کند.او همچنین از مطالعه خوانندگی سنتی هندی در کالج  موسیقی علی اکبر خوان در شمال کالیفرنیا بهره برده.

اجراها

  مامک در آسیا خاور میانه،آمریکا و اروپا روی صحنه ها ظاهر شده.

Perth Concert Hall in Australia, the Greek Theater (Los Angeles,) the Smithsonian Institute (Washington DC), the Museum of Folk Instruments (Greece), the Irish World Academy of Music and Dance, House of Culture in Germany, California Plaza Grand Performances (Los Angeles), the Skirball Cultural Center (Los Angeles), the World Festival of Sacred Music, (Los Angeles), the Los Angeles County Museum of Art (Los Angeles), Voices of Women Festival (Greece).

اتاق کار و کلاس ها

 مامک موسیقی اصیل ایرانی را در لوس آنجلس تدریس میکند،در حالی که اتاق کارهایی را برای افراد غیر حرفه ای  اداره میکند و موسیقی آن ها را تقویت میکند،بسیاری از شاگردان او از تکنیک های او در اجراها و تمرین های خود استفاده میکنند.

لیست جاهایی که تدریس کرده:

 Middle Eastern Music and Dance Camp in Mendocino, California

the Labyrinth School of Music in Hudetsi, Greece

the Irish World Academy Of Music and Dance

 University of Limerick, and University of Toronto

فیلم و تلویزیون

 مامک در آهنگ مستند  Skateistanهمکاری کرده

 او همچنین برای کار تئاتری مجلس شبیه ساخته شده توسط محمدرضا درویشی،فیلم نامه نوشته شده به دست بهرام بیضایی،در سال 2005 در شهر تئاتر تهران به نمایش در آمد.مامک همچنین برای the Libation Bearers به کارگردانی لی بروئر خوانده است.

دست نوشته ها 2

عبدُالحسین زرین کوب ملقب به حسین عرب زاده:
پسرا شیرن مثه شمشیرن
دخترا موشن مثه خرگوشن
این بیت شعر واسه خیلی از ماها پر از خاطره است…کلکل های دوران کودکی بر سر جنسیت،جر و دعواهای بین دختر پسرا و خیلی چیزایه دیگه…تصمیم گرفنم  این بیت را موشکافانه  بررسی کنم و نتیجه گیری کنم.
اول از همه اینکه قالب شعر احتمالاً مثنوی بوده. چون قالب های دیگر برای یک کودک قابل درک و فهم نیست.دوم اینکه  آرایه های تشبیه زیبایی به کار رفته دو هر دو مصراع که نشان دهنده ذوق ادبی شاعر بوده.در ادامه راجع به ریشه ی این تشبیه ها بحث میکنیم.
شاعر به طور قطع و یقین پسر بوده زیرا تعصب بر فضای شعر حاکم ست.
در کل متأسفانه در این شعر هم شاهد  ترس و داهره ایجاد شده توسط اجتماع در کودک نسبت به جنس مخالف خود هستیم،کودک خواه ناخواه تحت تأثیر فضای بسته ی اجتماع آنموقع بوده و این یک ترس و یا شاید عقده ی پنهان نسبت به جنس مخالف را ایجاد میکرده،این هم کاملا در فضای شعر مشخص است.
و اما مصراع اول نشان دهنده ی شجاعت و غرور پسر شاعر است،پسری که شیر است یعنی دلیر است و قدرتمند ترین است،جالب  اینَست که پسر های آن دوران که جوانان زمان حال هستند هیچ تشابهی به پسر مد نظر شاعر ندارند،نتیجه اینکه شاعر فقط شعار داده و این یک واقعیت وجودی در وی نبوده،این موضوع خود نشان دهنده خیلی از مشکلات موجود در جامعه کنونی ما است،افرادی که فقط حرف و ادعا دارند دریغ از یک ذره عمل…افرادی که خود را برتر میبینند ولی در عمل هیچ نیستند….
از قدیم گفته شده که با دم شیر بازی نکن…من باب تشبیه شاعر، اگر پسر هارا شیر در نظر بگیریم و به دنبال دم شیر در پسر بگردیم به نتایج جالبی دست پیدا میکنیم،توضیح تکمیلی در این مورد از حوضه این مقاله خارج است.
باز هم متأسفانه شاهد حضور وسیله قتل و کشتار در یک شعر کودکانه ساخته ذهن یک کودک هستیم…موضوعاتی که در دیگر کشورها برای افراد زیر هجده سال مطرح نمیشود…شمشیر که در فرهنگ ما ایرانی ها  به فراوانی یافت میشود.چرا باید یک کودک خود را به یک وسیله کشتار تشبیه کند،این همه خشونت برای چیست؟بازهم این رفتار را در جامعه کنونی که از همان کودکان شکل گرفته میبینیم،خشونت و نفرت و زود عصبی شدن  همه نشان دهنده انسانی است که ضمیر ناخود آگاه وی پر شده از خشونت و قتل و کشتار و خونریزی….شیر و شمشیر هردو کشنده و خطرناک هستند.
در مصراع دوم پسرِ شاعر دختر ها را به موش تشبیه کرده،موش در مقابل شیر،ضعف در مقابل قدرت،ترس در مقابل شجاعت و نشان دهنده این است که شاعر، دخترها را موجوداتی ترسو،ضعیف،چندش آور تصور میکرده که به نظر من این نفرتِ ظاهری ریشه در  عقده پنهان به وجود آمده در کودک نسبت به جنس مخالف دارد.
آوردن واژه خرگوش فقط برای زیبایی است و از نظر معنایی فاقد ارزش است.
با بررسی این شعر میبینیم که خیلی از مشکلات روحی موجود در جامعه ما نشأت گرفته از دوران کودکی ماست،در واقع همان هوش هیجانی ما است که از کودکی ما شکل میگیرد و ادامه میابد.

پنج شنبه شانزده تیر ساعت یک و چهارده دقیقه بامداد

زندگی این روزا

صبح ساعت 8 بلند میشم میرم بالا یه صبحانه جزئی میخورم میام پایین اولش کلی دلم میخواد بشینم پای پی سی ولی میرم یه کنکور میزنم از کتاب دور دنیا در 4 ساعت…تا ساعت 2 کامل تموم میشه میرم بالا ناهار میخورم بر میگیردم پایین میشینم پای پیسی و با توییت کردن و فیسبوک و تامبلر تا ساعت 4 میگذرونم.بعضی وقتا هم چت میکنم با دوستام.بعدش میرم شروع میکنم یه درس رو دوره میکنم بینش هم همش میام نت تا شب شه.کلا خیلی عذاب آور شده چرا تموم نمیشه :ناراحت

دست نوشته ها 1

این نوشته ها مخاطب خاص نداره فقط دست نوشته های من تو زمان بیکاری هست

ای عشق

ای عشق ای عشق..ای وجودی که وجود خیلی ها  را  به خود مشغول کرده ای .شنیده ام زندگی بی تو بی معنیست.شنیده ام تمام ابعاد یک نفر با تو تجلی پیدا میکند یا اینکه تو همیشگی هستی.چه شعر ها برای تو سروده شد .اسطوره شدی. در متن ترانه ها لانه کردی.شنیده ام رحم نداری و هیچ خلقی از دم تیغ تو به سلامت نمیگذرد.شنیده ام بالاترین جنبه وجود انسان هستی.ذهن من سرشار از این دست شنیده هاست .ولی من…من….خیلی زود تورا فهمیدم.یا شاید فقط فکر میکردم تو را فهمیده ام.فکر میکردم تو را شناخته ام.فکر میکردم متعلق به من شدی. باتو هم آغوش شده ام.
چه شب هایی که تا صبح با یاد و فکر تو سر میکردم…چه آرزوهایی داشتم..چه اشک ها که بر گونه هایم میریخت ….چه غم ها که در صورتم بود…گرمی تو را در قلبم حس میکردم.تلخ ترین کارم سر کردن با تو بود.ولی بدون تو هم نمیتوانستم.خیلی بی رحم بودی.مرا زجر میدادی و به من میخندیدی.با من بازی میکردی.با اشکهایم ریشه های خودت رو قویتر میکردی.با غم هایم قدرت مند تر میشدی.کم کم روحم را مال خودت کردی.احساساتم بازیچه دستت بود.در سکوت و تنهایی همصحبت من بودی.وقتی چشمهایم را میبستم افکارم را شکل میدادی و در قالب یک تصویر روشن متجلی می شدی.چشم هایم را میبستم و مراغرقه در یک خیال شیرین  میکردی.خیالی که فقط یک خیال بود نه بیشتر.وقتی چشم هایم را باز میکردم میدیدم که بار دیگر بازیچه ی دست تو شدم، شیرینیه آن خیال تبدیل به تلخ ترین و عذاب آور ترین زهر و شکنجه برای روحم میشد….زهری که پاد زهرش اشک های من بود.و تو میخندیدی و رشد میکردی.رشد میکردی و من ضعیف تر و شکننده تر میشدم.چه روزهایی که به یک فضای خالی خیره میشدم.تو را تصور میکردم.ولی تو نبودی.و این فقط یک خیال بود.چه زیبا در خاطرم شکل میگرفتی.چه شبهایی که قبل از خواب به تو فکر میکردم به امید اینکه تو هم به من فکر کنی.صورت تو را کنارم حس میکردم ولی تو نبودی.گرمی دستانت را در دستم حس میکرم ولی دستی در دستم نبود.و باز هم به من میخندیدی و من اشک میریختم و تو ریشه هایت را گسترده تر میکردی و من همچنان عشق می ورزیدم.پرنده ای بودم آزاد، که ناخواسته در دام تو افتاده بودم.دامی که خیلی زود همه چیزم شد.و تا اعماق وجودم ریشه دواند.تیغی بودی که من با تمام وجود تن خود را به آن میکشیدم.و تو با صدای ناله ی من آرامش میگرفتی.دریاچه ی دل مرا اقیانوسی از غم کردی…اقیانوسی که موج های قدرتمند و سرکشش ساحل شنی و نرم دل مرا به زیر میکشید و صخره های وجود مرا خرد میکرد.دل من…دل بیچاره ی من…روزگاری ازان من بود.او را از من گرفتی و خود در آن ساکن شدی.چه خوب منزلگاهی انتخاب کردی…هر زمان به ستیزه با تو بلند شدم مرا شکست دادی و به زیر کشیدی…الماس غرورم را خاک پا کردی…..دردمندانه تو را ندا دادم.جواب ندادی.چندی اشک به تو هدیه کردم..باز هم از من روی برگرداندی و به من خندیدی…به من خندیدی و  گفتی:
وصال دوست طلب میکنی بلاکش باش
که خار و گل همه با یکدیگر تواند بود
حسین 29 خرداد 90

روز مرد

روز زن که میشه هرچی اس ام اس هست همش مدح و ستایش زنهاست حالا که روز مرد رسیده تو اس ام اس اشون مردای بیچاره به همه چیز تشبیه میشن و هر نوع تیکه ای میشنون.از خرس پشمالو بگیر تا روباه مکار :دی واقعا تنها چیزی که زنها کم دارن مردونگیه :دی