دَم دمای غروب بود . وسط جنگل ، جایی که دست هیچکس بهش نمیرسید . آسمون نارنجی بود . بوی چوب میومد ، بوی نم، بوی سبزی . سکوت.صدای پرنده . جیک جیک . وسط جنگل یه دریاچه بود، نسبتا عمیق . آروم !غمگین بود ، دلگیر . پروانه ها دور و ورش میچرخیدن . یه باد خنک میومد . آب آروم بود . آروم تر از همه دنیا . هیچکس نبود .دور از همه . هیچ خشونتی نبود ، هیچ دروغی نبود تنها نشسته بود کنار دریاچه به صدای پرنده ها گوش میداد . همین که نمیفهمید چی میگن خیلی خوب بود . به آب خیره شده بود . چه آرامشی ! فقط جنگل بود و آب و پروانه ! تو دلش به آب میگفت خوش به حالت ، تو هیچ کار بدی نکردی، پاکی ، معصومی.یه جرقه ! ایستاد سر پا ، چشماشو بست ، پرید تو دریاچه . چه هم آغوشی شیرینی ! آب تمیز بود ، آب معصوم بود . . .
** Radiohead – Codex