در زمان نیازمندی من

دوباره همون اتاق همیشگی ،تاریک ، بوی عود قاطی شده با دود سیگار . مثل همیشه نشستم رو زمین . روبروم پنجره است . پنجره کوچولویی که رو به دیوار پشتی یه برج باز میشه. انگار محکومم تا آخر عمر این منظره سیمانی و بد هیبت و بیریخت رو ببینم و تحمل کنم. یا ظهر بود یا طرفای بد از ظهر . درست نمیدونم شایدم صبح بود . تو این اتاق لعنتی زمان معنی نداره . فقط تنهایی و بوی دود و تاریکی . و البته این پنجره ی لعنتی . پاتوق منم که همون طرفا کف اتاقه . چار زانو بشینم رو زمین آهنگ گوش بدم ،سیگار بکشم و اجازه بدم مرداب زندگی کم کم قورتم بده بره پایین . . .
تابستون مایل ها با من فاصله داره.هیچکس از من نخواست بمونم ، اگه میخوام دردم آروم شه باید تغییرو بپذیرم . . .
چند روز پیش درست همین جا داشتم فکر میکردم که معنی واقعی زندگی چیه؟عشق ؟محبت ؟ پس چرا آدما همه تنهان ؟ راستش زندگی رو همیشه مثل یه بازی کامپیوتری میبینم . مرحله ها رو یکی یکی میگذرونی . یهو میفهمی گیم آور شدی . هر مرحله هر رابطه ذره ای به وجود و شخصیتت اضافه میکنه . البته مغز آدم یه گنجایشی داره ها . مث گوشی سامسونگ میمونه . زیاد برنامه روش نصب کنی میفته تو سراشیبی .سرعتش کم میشه. واسه همینه میگن آدما دوبار بچه میشن . یه بار موقع تولد . یه بارم وقتی پیر میشن .
بازم سیگار ،بازم دود ،خلط های شبانه . . . یارو بم میگفت احمق نکش ایقد ،خودتو داغون میکنی ، می میری زودی .شاید راس بگه ولی خیلی وقته دیگه از مردن نمیترسم . فوقش آدم به جا 70 سالگی تو 60 سالگی دار فانی رو وداع میگه دیگه . گور بابای زندگی … آدما هم که فقط بلدن سرزنش کنن . چی میشد اگه مثلا به جا اینکه بیاد بگه نکش میمیری با خودم صحبت میکرد ،دوستم میشد،یاورم میشد. . . یا میپرسید فلانی چه مرگته که اینقد سیگار میکشی. . .
خدا میدونه این آهنگه چند بار پشت سر هم پلی شده . اصلا نفهمیدم . صد بار، دیویس بار ؟ نمیدونم . یادش بخیر چند روز پیشا چت بودم فک میکردم پنجره ام رو به حیاط یه خونه دو طبقه تو فرانسه باز میشه . یه حیاط کوچولو وسط بود . دور تا دور آپارتمان .اتاق منم یکی از همینا بود . تو تراس و حیاط همه اش گل های شمع دونی قرمزی بود که تو گلدون سفالی از دیوار آویزونشون کرده بودن.صدای آکاردءون میومد . ابری بود .نم نم بارونو میدیدم . دیوارا میخندیدن و لبخند میزدن . دلم نمیخواست نزدیک شم و از لب پنجره نگاه کنم .از همون دور کف اتاق حالش بیشتر بود .شاید چون ته دلم میدونستم بازم دارم خودمو گول میزنم … 
تابستون مایل ها با من فاصله داره.هیچکس از من نخواست بمونم،اگه میخوام دردم آروم شه باید تغییرو بپذیرم . . .

One thought on “در زمان نیازمندی من”

  1. حالا مگه من که اهل سیگار و دود نیستم قراره بیشتر از یه سیگاری عمر کنم؟ تا همین الانم چند سالو قاچاقی زندم!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *